- می گفتم، اگر باران نبارد، زندگی خود و خانواده ام به خطرمی افتد.
- این احساس خطر، توام با امید بود .
- در واقع خطر و امید دو سر چوب زندگیم بودند.
-به همین خاطر :
-نگاهم به آسمان بود، خطر را در نزدیکیم می دیدم و با دعاها و راز و نیازهایم، خدا را به پیش خودم فرا می خواندم . .
-.........با هستی گفتگو می کردیم به سوالات مان پاسخ می خواستیم
خداراشکر که هست...برچسب : نویسنده : tohidas بازدید : 47
آسمان نبارد
و یا اگر بارید
زیاد و سخت ببارد.
حالا اضطراب دارم ومبداء اضطرابم معلوم نیست:
بازار یابان ، برایم مشتری پیدا نکنند!
بنگاهداران فروش، تحریمم کنند!
بازار، محصول مرا پس نزند !
فروشم، کفاف هزینه دستگاه ها و ماشین ها را نکند!.
خداراشکر که هست...برچسب : اضطرابم, نویسنده : tohidas بازدید : 70
برچسب : نویسنده : tohidas بازدید : 55
برچسب : نویسنده : tohidas بازدید : 47
برچسب : وصیتنامه, نویسنده : tohidas بازدید : 52
برچسب : نویسنده : tohidas بازدید : 53
برچسب : نویسنده : tohidas بازدید : 54
برچسب : نویسنده : tohidas بازدید : 53
تمام چرخهای آموزش وپرورش پنچرهستند.هروزیری می آید مسافرها وخدمه را درداخل این اتوبوس جابجا می کند مردم که مسافرها یش باشند خیال می کنند سفرجدیدی کردند
خداراشکر که هست...برچسب : نویسنده : tohidas بازدید : 52
دریک شب ناگاه معده وساق پاهایم.چشم هایم پرازدرد شدند.این اعضا چنان بامن بیگانگی کردند دربهت ماندم.خدا یک لحظه این اعضا را که خیلی بهشان می بالیم سرخود رها کند بدست آنها می میریم.برای خوشی این بیگانه ها چه گناهها که نمی کنیم.
[ شنبه بیست و دوم مهر ۱۳۹۶ ] [ 23:3 ] [ توحید اصغرزاده ]
برچسب : خداراشکر, نویسنده : tohidas بازدید : 40